استاد شیخ علی رضا پناهیان
روزی دانشجوی جوونی برای مشورت اومد و گفت: میخوام در دانشگاهمون کار فرهنگی بکنم، چه کار کنم بهتره؟
ازش پرسیدم: بلدی رخت و لباس بشویی؟
گفت: بله، بلدم! اما این چه ربطی به کار فرهنگی داره؟! من میخوام کار فرهنگی کنم!
گفتم: حاضری لباس های هم اتاقیت رو توی خوابگاه بشویی؟
گفت: نه، کار سختیه. بعد هم به شوخی ادامه داد: اینجا که جبهه نیست تا ما از اینجور ایثارگریا بکنیم!
گفتم: جبهه نیست، ولی هم اتاقیت که آدم هست؟ تو برای آدم بودن اون چقدر ارزش قائلی؟!
گفت: ممکنه بچه خوبی نباشه.
گفتم: اتفاقا چون ممکنه بچه خوبی نباشه دارم این سوالو می پرسم. آیا «قیمت آدم بودنش» برای تو اینقدر هست که اگه یه وقت پیش اومد بتونی با آرامش و لذت، لباسش رو بشویی و بگی دارم لباس یه انسان رو می شویم؟!
صادقانه گفت: نه من اینجوری نیستم.
صمیمانه گفتم: اگه یه انسان، حتی اینقدر پیش تو اهمیت نداره، چرا میخوای برای هدایتش کار فرهنگی بکنی؟! به تو چه ربطی داره که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟! تو که آدما رو دوس نداری چیکار به سرنوشتشون داری؟!
متشکـــرم